متولیانِ راستین امرِ اخلاقی (3)

ساخت وبلاگ

قبل از نوشتن: قبلا هم در اینجا گفته بودم که من اخلاق را در نسبتش با عقل است که می فهمم. اخلاق مداریِ باری به هرجهت و از سر عادت و سلیقه و دل رحمی، یا سکوت و مهربانیِ از سر بی عرضگی را اساساً اخلاق نمی دانم. و فکر می کنم ملتزم بودن به چهارچوب مشخصی از اخلاق، حتما باید مسبوق به فهمی عقلانی، یا دستِ کم فهمی دینی از آن چهارچوب باشد؛ لذا اخلاق گرایی در خلأ، اخلاق گراییِ بی پشتوانه، اخلاق گراییِ بی سیستم و بی هدف، یا عامیانه تر بگویم اخلاق گراییِ بی پدر و مادر را نه اینکه قبول ندارم بلکه حتی مخرب می دانم. و بدیهی ترین دلیل اش هم این است که چنین اخلاقی به فرزندخواندگی هرکسی می تواند در آید، چون بی شناسنامه است و هر از راه رسیده ای می تواند انحصارش را بگیرد! لذا تجربه ی دردناک آنچه بوداییانِ مدعی عرفان و اخلاق در میانمار کردند، هنوز با من همراه است.

زندگی دائماً در مواجهه می گذرد. حتی زمانیکه خود را در اتاقی خالی و ساکت محبوس می کنیم باز با خودمان و احوالاتمان در مواجهه هستیم. این مواجهه و رویارویی قرینِ فهمی در ماست که بواسطه اش، رابطه هایمان را شکل می دهیم. در ساده ترین شکل آن، مثلا اینکه من هر روز صبح، در مسیرم به دانشگاه، با گربه ی کوچکی مواجه می شوم و بعد با صدای بلند برایش میو می کنم و حرف می زنم؛ به جهتِ یک فهمِ پیشینی در من است که مطابق آن، میو میو کردن و حرف زدن با یک گربه، در یک کوچه ی خلوت و صبح خیلی زود، ایرادی ندارد و کسی نیست تا ادا در آوردنم را ببیند و باز این یعنی فهمِ پیشینی، انجامِ این کار را در حضور مردم کوچه و بازار نمی پسندد!

و می توان گفت حتی در همین مورد ساده هم قطعا چندین و چند گزاره و فهم دیگر از مناسبات اجتماعی و انسانی هست که در من منجر به رفتار خاصی در مواجهه با گربه در صبحی زود و خلوت می شود که متفاوت است از رفتار من در زمانی شلوغ تر.

در مقیاسی بزرگتر مواجهه با هرچیزی مسبوق به شماری متعدد از گزاره ها و ادراکات است که می توانند متاثر از هرچیزی غیر از عقل باشند. ما در مواجهه با انسان های دیگر غالبا دچار سنجش و نهایتاً قضاوت آنها می شویم. بدون آنکه بخواهم به حیث ارزشیِ این اقدام ارجاع دهم، مایلم نشان دهم که چگونه فهمی دقیق تر از انسان و نوعِ بودنش در جهان می تواند ما را از سنجیدن دائمی آدم ها و خطر قضاوت درباره ی آنها و احیاناً سرزنش کردن آن ها و پدیده ی عذاب آورِ غیبت کردن نجات دهد. و به گمانم این ارزشمندترین نوعِ اخلاق مداری است. نوعی که مسبوق به عقلانیت و شناختِ قاعده مند از چیزهاست و قادر است تا ادراک اخلاقی و کنش های اخلاقی ما را سامان دهد.

مواجهه ی ما با انسان ها در دو بستر زمانیِ حال و گذشته شکل می گیرد. یعنی یا با آنچه انسان ها اکنون هستند مواجه می شویم و برای جنس رابطه و مراودات مان تصمیم می گیریم، و یا علاوه بر این، گذشته ی آن ها را هم در این شناخت و قضاوت و تصمیم گیری دخالت می دهیم!

به عبارتی ما غالباً انسان را به مثابه ی موجودی می شناسیم یا در نظر می گیریم که محقق شده! یعنی امری این زمانی و این جایی که آنچه فی الحال هست را، مهم ترین و اصلی ترین و حتی گاهی تنها ویژگی اش می دانیم. و اساساً افراد را با آنچه هستند، تعریف می کنیم. روشن است که گریزی هم از این نیست؛ چون اینطور به نظر می رسد که آنچه دیگران فی الحال هستند، تمام چیزی است که ما از آن ها در اختیار داریم. و اینگونه درباره ی آن ها دست به تحلیل می زنیم.

شایع ترین حدِّ اخلاقی که در اینجا می شناسیم و در خوش بینانه ترین حالت، عده ای خود را به آن ملتزم می دانند، مربوط به تحلیلی است که از گذشته ی افراد داریم و آن میزان انصاف و عدالتی است که به خرج می دهیم. یعنی برخی به جهت انصاف و عدالت شان و در یک معنای اخلاق مدارانه قائل اند که گذشته ی افراد مهم نیست به این معنا که نباید معیار و ملاکِ برخورد ما در حال حاضر قرار بگیرد؛ پس باید در عین شناخت و آگاهی از گذشته ی افراد، به آنچه هم اکنون هست توجه کنیم!

من معتقدم این نگاه خوب است. اما بیش از آن معتقدم به لزوم غِنا بخشیدن به اخلاق زیرا آرزوی بشر در رسیدن به تکامل و کسبِ حد اعلایِ هرچیز ایجاب می کند هنوز هم متوقف نشویم. پس مسأله این است که آیا در کنار تحلیلی که از حال و گذشته ی افراد داریم، می توان تحلیلی هم از آینده ی افراد داشت؟ و اگر می توان چنین پرسشی را طرح کرد پس می توان پرسید چگونه باید به این تحلیل رسید؟

مثلا یک دزد را در نظر بگیریم. چه نوع فهمی از انسان در ما باعث می شود که بلافاصله در مواجهه با او حالتِ تاسف و سرزنش به خود بگیریم؟ دوست دارم قبلاً به تفکیکی در اینجا اشاره کنم. چیزی که من درباره اش حرف می زنم، فعلِ دزدی نیست که مسلماً خلاف قانون و اخلاق است، چون انسان یک ظهورِ بیرونی و اجتماعی دارد که در این ساحت قطعاً با چیزی مثل قانون مواجه می شود و بحث من حتماً به این حیطه مربوط نیست بلکه درباره ی خود دزد به مثابه ی یک انسان حرف می زنم. عموماً انسان ها توجهی به این تفکیک ندارند و تاسف و سرزنش درباره ی فعلِ اشتباه را به کننده ی آن هم تسری می دهند! درحالیکه این تسری، نیازمند تحلیل است. اما تحلیل و رفتاری که ما در قبال انسانی که دزدی کرده داریم یعنی درباره ی فاعل و کننده ی کار، نه فعل او مسبوق به چه فهمی و با نظر به کدام بستر زمانی است؟

من فکر می کنم رفتارهای ما در مقابل چنین فردی تا حد زیادی محصولِ فهم، تعریف و نگاهی است که درباره ی انسان داریم. ما او را در کسوت یک دزد می بینیم و و اگر کسی از ما بپرسد فلانی که است و چکاره است؟ بی درنگ می گوییم: دزد! یا هر چیز دیگری.. در حالیکه این تمامِ حقیقت نیست، بلکه او آدمی است که فعلاً دزدی کرده است. ما دزدی را همچون صفتی برای او در نظر می گیریم، حال آن که دزدی فعلِ او بوده نه صفتِ او. و بعد هم این صفت را به نحوی به کار می بریم که گویی ذاتیِ اوست.

فهمِ من این است که چنین تحلیل و برخوردی در میان عمومِ آدم ها به این دلیل است که ما غالبا انسان ها را با امکان های محقق شده شان می شناسیم و به خاطر می سپاریم و بر همان اساس هم احترام یا تنفرمان را نسبت به آنها ابراز می کنیم. اما این نوعِ شناخت و مواجهه، حداقلی، دم دستی و قطعاً ناقص است.

اگرچه روند فهمِ متعارف ما را به چنین سبکی از کنش و واکنش دعوت می کند اما به نظر خیلی غیرمسئولانه می آید که به چنین فهمی از انسان ها تن بدهیم.

بنابراین ایده آل من این است که یکبار دیگر انسان و ماهیت وجودی او را بازخوانی کنیم. اینکه بپرسیم آیا می توان زمان معینی برای تحقق یافتگیِ یک انسان معرفی کرد؟ اساساً آیا تحقق یافتگی یک امر ایستا و راکد است یا پویا و متغیر؟ آیا می توان تحقق یافتگی را ابتدائاً پویا و متحرک دانست و از یک جایی به بعد به رکود آن قائل شد؟

در فهم من انسان به مثابه ی امرِ در حالِ صیرورت، موجودی است که میان امکان های متعدد و صفر تا صدی حرکت می کند و اساساً انسان متغیرترین و در حرکت ترین موجودِ هستی است. احتمالاً این تعریف از انسان خیلی واضح به نظر می رسد اما غالباً در مواجهه های بیرونی، رفتارها، قضاوت ها و حتی در آنجا که باید کسی را ببخشیم و بزرگواری به خرج دهیم چنین تعریفی را از یاد می بریم.

اینکه انسان را در زمان حال ببینیم و بفهمیم، یا در زمان گذشته ببینیم و بفهمیم تنها بخشی از توان ما برای ادراک و فهمِ ماهیت انسان است. به زعم من بخش مهم دیگری هست که به ما اجازه می دهد تا انسان را در آینده ی امکانی اش ببینیم و بفهمیم! ثمره ی چنین رویکردی مستقیماً در اخلاقِ فردی و اجتماعی دیده خواهد شد. فهمِ انسان به مثابه ی موجودِ «هنوز محقق نشده» یعنی موجودی که هنوز معلوم نیست به چه تبدیل خواهد شد، بیش از هرچیز احترام به ساحتِ انسانیت و اختیار و آزادی اوست. من حتی گاهی افراط دارم بواسطه ی اینکه معتقدم مادامی که انسانی نفس می کشد، مطلقا نمی توان از تحقق یافتگی او سخن گفت، بلکه او دائماً موجودی «هنوز تحقق نیافته» است. با یک تمرین ذهنی ساده، مثلاً تصور کردنِ بالاترین حدی که می توان یک انسان را به ته خط رسیده، از دست رفته، محقق شده و معلوم الحال پنداشت، باز هم تا زمانی که زنده است نمی توان آن تحقق یافتگی تام و تمام را در او مشاهده کرد. دقیقا به این دلیل که هنوز امکانات بیشماری برای تبدیل شدن او به چیز دیگری وجود دارد.

اما مقامِ این توجه، مقامِ باورها و اعتقادات ذهنِ انسان است، وگرنه در مقامِ مصالح اجتماعی و حقوق مدنی، با حفظ همین نگاه، جبر به مجازات یا تنبیه یا حتی طرد کاملا منطقی و معقول است. درحالیکه غالباً انسان ها مقام باورها و ایده هایشان را تا حدِ روابط و سلوک اجتماعی و حقوقی و مدنی تنزل می دهند.

در فهم من، آینده شگفت انگیزترین بخش وجود هر انسانی است، به این معنا که پر است از امکان های متعددِ شدن. و انسان یعنی مدام چیزی شدن، یعنی هر آینه که انسان چیزی است (مثلاً معلم، رئیس، دروغگو، غمگین، عادل، دزد، خوشحال، شاعر، بی اخلاق، دانا، جاهل و..) و هر آینه که در یکی از این ساحت ها محقق شده باشد، نمی توان با قطع و یقین بر این تحقق و بر این بودن، استناد کرد و او را طرد یا تشویق کرد، او را سرزنش یا تحقیر کرد، او را از دست رفته و بیچاره دانست، یا او را خوشبخت و کامل دانست.

چون آینده یعنی اعتقاد به «هنوز..»، یعنی عدم قطعیت و یعنی انسان را صرفاً محدود و محصور در آنچه هست، در آنچه «فعلا هست» ندیدن! بی شک تامل مدام روی چنین ادراک و گزاره هایی از انسان، رفتار و واکنش های بیرونی ما را در مراوده با یکدیگر، نرم خویانه تر و بزرگوارانه تر خواهد کرد. من اصرار دارم که راهِ برون رفت از بی اخلاقی ها، خودخواهی ها، فخر فروشی ها، تخریب کردن و بدگویی ها، تحقیر و سرزنش ها و .. یکسره از مسیرهای تعقل و تامل و تدقق در بابِ معنا و مفاهیمِ چیزها می گذرد.

این برای همه واضح است که امکانِ اینکه یک دزد از یک ساعت بعد تا آخر عمرش دیگر یک دزد نباشد تا چه حد محتمل است و یا دستِ کم تامل پذیر است. اما چنین امکانی را محلِ تصمیم گیری های خود قرار نمی دهیم چون باورهایمان درباره ی انسان و چگونگی و کیفیتِ هستی اش را شفاف و روشن نمی شناسیم، چون این باورها را اصلاح نکرده ایم و چون عادت جمعیِ ما این است که انسان را در بستر حال و گذشته اش تحلیل کنیم و این دو عنصر زمانی خصلتِ «هنوزِ..» انسانی را نشان نمی دهند!

تجربه ی شخصیِ من از دفعاتی که موفق شده ام کسانی را ببخشم یا درباره شان چشم پوشی کنم، مستقیما به دلیل انحراف و ارجاعِ توجهم از بودنِ آن ها در زمانِ حال به امکاناتِ انسانیِ آن ها در زمان آینده بوده است. به این معنا که تلاشم این بوده تا در ذهنم تکرار کنم کسی که چنین ناحقی یا بی توجهی یا کج فهمی ای را نسبت به تو داشته، کسی است که «هنوز» می تواند طورِ دیگری «بشود»!

به عبارتی ما می توانیم کسی را نبخشیم اگر به آنچه فی الحال «هست» بنگریم، و می توانیم او را ببخشیم اگر به آنچه می تواند در آینده «بشود» بنگریم. با درک این معنا از انسان، و با درکِ اینکه هیچ انسانی در جهان هرگز به معنای واقعیِ کلمه محقق نشده است بلکه صرفاً یک موجودِ «فعلاً محقق شده» است، هر نوع سوء رفتاری معنای خود را از دست می دهد. به عبارتی باید از خود پرسید چگونه می توانم کسی را تحقیر کنم درحالیکه «هنوز» فرصت و امکانِ تغییر وضعیتش را دارد؟ چگونه می توانم غیبتِ کسی را بگویم درحالیکه مطمئن نیستم او «هنوز» همانی باشد که دیروز دیده بودم؟ چگونه می توانم مقامِ انسانیِ یک خائن را زیر سوال ببرم در حالیکه هرچند برای خیانتش در بند است اما «هنوز» امکان و احتمالی برای تبدیل شدن اش وجود دارد؟

من حتی معتقدم اخلاق به طور جدی چیزی نیست جز کنکاش در باورها و توجهاتِ عقلی! لذا در کشاکش عقل ورزی های مدام و سنجش های مسئولانه ی عقل درباره ی هستیِ واقعیِ چیزها، کیفیتِ رفتار بیرونی و باید و نبایدها تعین و تشخص می یابند. به بیانی دیگر مواجهه های بیرونیِ ما به این دلیل که قرینِ فهمی درونی، عمیق و تحلیل گرانه خواهند بود، تعهد بیشتری هم به اخلاق خواهند داشت. و آگاهیِ عقلانی به این معنا بزرگترین ضامنِ اخلاق مداری و سلامتِ زیستِ اجتماعی ماست.

مرزهای مشترک...
ما را در سایت مرزهای مشترک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : marzhayemoshtarako بازدید : 173 تاريخ : سه شنبه 23 خرداد 1396 ساعت: 20:24