زوالِ حداقل‌ها

ساخت وبلاگ

از نفرت لبریزم و ترجیح می‌دهم در همین نفرت بنویسم. هیچ‌چیز برایم بیش از این‌که کسی[به هراندازه موافق یا مخالف با من] حتی به اصول و چهارچوبِ خودش هم پایبند نباشد، نفرت‌انگیز نیست. حکومتی که به‌وقتِ حمایت و پروپاگاندای دولت‌ها و نهادهای غربی دربابِ حقوق پایمال‌شده‌ی زنان در ایران، زبانش دراز و مدعی است که هیچ حکومتی بیش از جمهوری اسلامی و هیچ تفکری بیش از اسلام برای حقوق زنان تلاش نکرده و مفید نبوده است و لذا پرچم‌داریِ این امر را قلمروی اختصاصی و مطلق خود می‌داند، منطقاً [ولو در ظاهر] باید خود را ملزم بداند که در مواجهه با وحوشِ طالبانی و ممنوعیت‌های کذا علیه زنان، دست‌کم به‌قدرِ همان حکومت‌های دغلِ غربی از ابزارِ تهدید، فشار، دیپلماسی و تبلیغات جهانی استفاده کند. این انفعال و خفقانِ جمهوری اسلامی در برابرِ طالبانیسم و الهیاتِ منحط‌شان، نه خفقان نسبت به حقوق، آزادی و کرامت زنان به‌طورکلی [که قصه‌اش دراز و روشن است]، بلکه انفعال و خفقان نسبت به همان قرائت مطلوبِ خودشان از اسلام است، قرائتی که خودْ موجد، متولی و مروجِ آن هستند و دست‌کم 40سال است که بر مسلمان ایرانی تحمیل کرده‌اند. حوصله‌ و رمقِ شرحِ بیشتر نیست اما همین بس که به روزی افتاده‌ایم که به جای تلاش برای به‌رسمیت‌شناخته‌شدنِ سایرِ قرائت‌ها از اسلام و تحول در الهیات و مناسباتش با واقعیت، باید بکوشیم تا دست‌کم حرمتِ اسلامِ دلخواهِ خودشان را نگه دارند.

پی‌نوشت: در جلسه‌ی چندروز قبل، وسطِ بحث جدیِ علمی و تحلیلی، چند زن و مرد بالغِ بالای سی‌سال، ناگهان از ادامه‌ی بحث بازماندیم و به‌جای آن چونان درماندگانْ بغض کردیم و اشک ریختیم. برای خودم می‌نویسم تا فراموش نکنم، همیشه واقعیت از ‌فهمِ ما[چه دربابِ حقیقت، چه دین، جامعه، حکومت و ...] سرریز می‌کند، بر آن می‌تازد و آنچه گمان می‌کردیم فهمیده‌ایم را به تاراج می‌برد. ما موظفیم که هربار به واقعیت بازگشته و اعتبارِ فهم و دعاوی خود را به پرسش بکشیم. عقلِ حاکمیت اگر بازیچه‌ی قدرت و ثروت نباشد، این را خواهد فهمید.

مرزهای مشترک...
ما را در سایت مرزهای مشترک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : marzhayemoshtarako بازدید : 93 تاريخ : جمعه 30 دی 1401 ساعت: 5:18